* لالایی مادر*                  

این یک خاطره از یک دوست می باشد که من ان را از زبان خود او بازنویسی کرده ام:یک روز که از دانشگاه به خانه می آمدم با پیرزنی برخورد کردم که به نظر می آمد راه خانه اش را گم کرده است.از او سوأل کردم "چرا اینجا نشستیید نگاهی به من کرد و گفت منتظر علی هستم.با تعجب پرسیدم چند ساعته اینجایی!گفت:نمی دونم"با شنیدن این حرف متوجه شدم آن پیرزن به عارضه ی فراموشی مبتلاست.در آن زمان دوستی داشتم که در خانه ی سالمندان مشغول به کار بود ومن بعضی اوقات برای کمک به آن جا می رفتم وشنیده بودم که اکثر اوقات در کیف کسانی که به بیماری آلزایمر مبتلا هستند آدرس آنها به همراه یک شماره ی تماس یافت می شود تا در صورت گم شدن دچار مشکل نشوند باز از پیرزن پرسیدم؟"اسمت چیه؟گفت من مادر علی هستم."کیف کوچکی را که در دستش بود از او گرفتم تا شاید نشانی از خانواده اش در آن باشد و خوشبختانه حرفهای دوستم درست بود اما در آن تیکه کاغذ نامی از علی به چشم نمیخورد!نگاهی به آن پیرزن انداختم و گفتم"علی پسرتونه پاسخ داد:"آره من همیشه برای علی لالایی میخوندم آخه علی بدون لالایی خوابش نمی بره من هرشب براش لالایی میخونم"پیرزن را به خانه اش رساندم و از خانواده اش سراغ علی را گرفتم اما باورم نمی شد آنچه را که می شنیدم آنها به من گفتند:"علی برادر بزرگ ما بوده که پانزده سال پیش شهید شده است و مادرم با وجود آلزایمر شدید فقط علی و لالایی را که برایش می خواند به یاد می آورد..."

و من لالایی آن مادر مهربان را نشنیدم اما از طرف مادر علی برایش یک لالایی می نویسم:

*لالا لالا پسر لالا،لالا لالا علی لالا،بخواب جونم که فردا وقت رزمه،بخواب آروم که فردا نمی تونی بخوابی،بخواب در بستر نرم و راحت که فردا باید توی سنگر بخوابی،لالا لالا عزیز لالا،بخواب دردت به جونم که فردا دشمن نمیزاره بخوابی،اگه دشمن بزاره بخواب امشب که فردا به فرمان امامت نمی تونی بخوابی*

آری حتمن معنای لالایی مادر شهید همین بوده است که مادر همه را از یاد برده است اما نجوای زیبایی که برای علی می خوانده است را بعد از سالها فراموش نکرده است پس بیایید به احترام این مادر مهربان شهدا را از یاد نبریم...


دلنوشته وخاطرات خانم صفری

ادامه دارد...

 






برچسب ها : شهدا  ,